جدول جو
جدول جو

معنی دم کژ - جستجوی لغت در جدول جو

دم کژ
(دُ کَ)
دم کج. کژدم. عقرب. (یادداشت مؤلف). رجوع به کژدم شود، قسمی امرود. (یادداشت مؤلف). رجوع به دم کج و امرود و گلابی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم کش
تصویر دم کش
تشکچه ای که پس از دم کردن برنج در روی دیگ می گذارند، در موسیقی آوازه خوانی که به متابعت آوازه خوان دیگر آواز بخواند تا او نفس تازه کند، در موسیقی آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
(دُ کُ)
که دم کوتاه دارد. که دم بریده دارد. کوتاه دم. دم کوتاه یا دم نیمی بریده. (یادداشت مؤلف). بی دم. ابتر. بدون دنب
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ)
که دم او کج است. که دمی کج دارد، کژدم. عقرب. شبوه. دم کژ. (یادداشت مؤلف). رجوع به کژدم شود، قسمی امرود. نوعی گلابی پیش رس. (یادداشت مؤلف) : دمش کجه گلابی، مال کرجه گلابی (از تداول عامۀ فروشندگان میوه). و رجوع به گلابی و امرود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم کل
تصویر دم کل
کوتاه دم، بیدم بدون دنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم کش
تصویر دم کش
آنکه با آهنگ دیگری همراهی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم کل
تصویر دم کل
((دُ کُ))
کوتاه دم، بی دم
فرهنگ فارسی معین
چیزی شبیه دم که بر پشت افراد آویزان شودوبال
فرهنگ گویش مازندرانی
دمی، پارچه ای که دور دیگ گذارند تا پلو خوب دم کشد، بز پیشاهنگ گله
فرهنگ گویش مازندرانی